پست‌ها

توهم برداشت قشری و مغزی از دین

  اشاره: الف، منظور از دین در این نوشته نهاد زنده‌ای است که منبع وجودیِ آن در تصور دینداران الاهی است. ب، در این نوشته، دین بطور کلی و اسلام بطور تطبیقی مورد نظر است. ج، در این نوشته دین مثل انسان موجود زنده در نظر گرفته شده است که ژنی دارد، این ژن به نوزادی با شکل و شمایل و ماهیت خاص تبدیل شده و این نوزاد نوجوان و جوان شده و سپس رسیده به مرحله پیری. در نتیجه دارای کارنامه است، ولی هدف این نوشته بررسی این کارنامه نیست؛ بلکه بررسی رویکرد ما بطور کلی در مواجهه با این موجود زنده، بخصوص از این حیث که خشونت، تبعیض، قتل و ظلم‌های بی‌شماری به کارنامه و جود این نهاد نسبت داده می‌شود، است. بنا بر این، نوشته متمرکز است بر اینکه این نهاد زنده چه ویژگی‌های دارد که از یک سو مایه الهام عارفان است و از سوی مایه الهام تندروهای خون‌ریز؟ نکته 1 اصل مورد توافق دینداران مسلمان اعم از تندرو، معتدل، منتقد، فقیه، مفتی، ملا، مولوی و عوام؛ این است که اسلام یک دین است و قرآن منبع اصلی آن. عناصر دیگر از پیامبر گرفته تا اولیا، خلفا، امامان، فقیهان، عالمان، مبلغان، امیران و ... و همین طور از سنت و حدیث

روشنگری دینی یا توجیه گری دینی

1/ شرح مفهوم روشنگری مفهومی از مفاهیم تفکر فلسفی مدرن است. کسی که آنرا بطور روشنگرانه در مقاله‌ای تحت عنوان «در پاسخ به پرسش: روشنگری چیست؟/ An Answer to the Question: What is Enlightenment? » توضیح داد ایمانویل کانت فیلسوف آلمانی بود. کل گپ کانت در مورد روشنگری این بود که از صغارتی که بر خود تحمیل کرده اید بدر آیید و در به کار بردن مستقل فهم خود شهامت داشته باشید. روشنگری یعنی آزاد اندیشی. آزاد اندیشی یعنی عدم وابستگی به رهنمای دیگری در اندیشیدن و فهمیدن. از همین ابتدا لازم است تا دو مسئله مهم در مورد روشنگری را باید روشن کنیم. اول اینکه، طرح مفهومی این مفهوم در قلمرو اندیشه فلسفی مدرن و مشخصاً کانت، هرگز به معنی آن نیست که قبل از عصر مدرن و قبل از کانت، روشنگری معنا و مصداق نداشت. پیشینه اندیشه ورزی روشنگرانه به یونان باستان بر می‌گردد و از نظر من سقراط به مثابه پرسش‌گر بی‌انتها بارزترین مصداق آن است. دوم اینکه، این مفهوم ضمن آنکه پیشینه مصداقی طولانی در میان اندیشه ورزان فلسفی و علمی دارد، وجه مهم دیگر آن این است که کانت، مسئله تسری روشنگری در میان مردم عام را به مثابه استراتژی

میراث نسل

یک) دقیقاً نمی‌دانم چه شد که پس از مرگ‌اش، میراثی که از خود بر جا مانده بود، بیشتر از همیشه به چشم بیاید. تنها یک باب خانه گِلی‌ در حدود پنج صد متر مربع و حدود یک و نیم جریب زمینِ قابل زرع که آن هم نه در موقعیت واحد، بلکه در دو سه موقعیت مختلف قرار داشت، برای هفت فرزند دخترش بجا گذاشته بود. فرزندان‌اش به شوخی می‌گفتند، قسمت هر کدام ما از زمین پدری فقط به اندازه جای یک درخت است که وقتی تنومند می‌شود، برای ریشه دواندن جای کافی و برای شاخ و برگ کشیدن فضای کافی دارد. او خودش هم وقتی زنده بود، می‌گفت چندان میراثی برای فرزندانم ندارم که بجا بگذارم. حق با دخترانم است. واقعاً هم سهم هر کدام از آن‌ها از زمین میراثی من بیش‌تر از جای یک درخت نیست. ولی کوشش می‌کنم قبل از آنکه با مرگ هم‌‎سفر شوم، میراثی مناسبی برای فرزندانم دست و پا کنم. این سخن را او بارها به فرزندانش نیز گفته بود. شاید برای همین بود که تا توان داشت سخت کار می‌کرد. همیشه ساعت سه صبح از خواب بلند می‌شد و تا ساعت ده شب کار می‌کرد (به قول خودش جان می‌کند). اکثر اوقات در سفر بود. ولی بسیار کم اتفاق می‌افتاد که مدت یک سال در سفر با